سرانجام و پس از گذشتِ بیش از پانزده سال، بازنویسی «کلیله و دمنهی پاک» به پایان رسید و آمادهی چاپ شد.
در پاسخ به اینکه چرا بازنویسی شد، و از روی کدام یک از کلیله و دمنهها بازنویسی گردید، و چرا واژهی پاک به کلیله و دمنه افزوده شد، و برای چه چنین زمانبر گشت؟ باید نوشت:
چنانکه یکی از دستاندرکاران میگفت، چیزی نزدیک به هزارو چهارسد و هشتاد بار کلیله و دمنه به روشهای گوناگون نوشته و بازنویسی شده است ولی، نامدارترین آنها کلیله و دمنهی بهرامشاهی میباشد. کلیلهی بهرامشاهی، بازگردانِ ابوالمعالی نصرالله منشی از روی نوشتهی تازیِ روزبه پورداذبه (ابن مقفع) میباشد. نوشتهی روزبه، بازگردانِ نوشتهی پهلوی است و نوشتهی پهلوی بازگردانِ پنچتنتره یا پنج داستانِ هندی است که برزویه، پزشکِ انوشهروان آنرا همراه با داستانهای دیگر از هند آورد و به پهلوی بازگردان کرد و خود، یا بزرگمهرِ فرزانه، و شایدهم روزبه پورداذبه، بخشهایی به آنها افزود.
اگرچه به گفتهی بسیاری از آگاهانِ فرهنگ و زبان پارسی، کلیله و دمنهی بهرامشاهی شاهکاری است در جهان ادبِ ایرانی، ولی، چون ابوالمعالی، برای زیبایی کار، واژگانِ تازی بسیاری را با زبان پارسی درآمیخته است خواندن و دانستن آن برای بیشترِ مردم سخت و سنگین شده و ازهمینرو به جز استادان، پژوهشگران و دانشجویان زبان پارسی، کمتر کسی را میتوان یافت که کلیلهی بهرامشاهی را خوانده و از آن بهره گرفته باشد.
از نگاهِ نگارنده، چون کلیله و دمنه، یکی از زیباترین و شاید بتوان گفت، زیباترین و سودمندترین، نوشتهایاست که از نیاکان ما به جای مانده، دریغ بود که چنین گوهر ارزشمندی در لابلای واژگان زیبا ولی ناآشنای تازی پنهان بماند و با اینکه به گفتهی برخی، کلیله و دمنهی بهرامشاهی بسیار زیبا نوشته شده است، ولی کسی برای دیدن و دانستن این زیبارویِ پرده پوش کششی نداشته باشد. درهمین راستا و با این گمان که این گوهرِ گران از میانِ واژگان ناآشنا بیرون بیاید تا سودش به همگان برسد به بازنویسیِ پارسیِ کلیله و دمنه پرداختم.
به باور نگارنده، همانگونه که شاهنامه فردوسی در میان سرودهها، کاری بیهمتااست، کلیله و دمنه نیز در میان نوشتهها، بیهماورد و بیمانند است. برای نمونه، سخنی چند از برخی بزرگان را دربارهی کلیله و دمنه، بازگو میکنم تا گواهی باشد بر بزرگی، گرانمایگی و بیمانندیِ کلیله و دمنه:
«محمدجعفرمحجوب نوشته است:
کـَلیله و دمنه قدیمیترین کتابی است که در علم سیاست و آیین کشورداری در جهان نوشته شده و از بد حادثات مصون مانده و به دست ما رسیده است و جای آن دارد که مطالب آن مورد توجه و تجزیه و تحلیل دقیق استادان و دانشجویان رشته علوم سیاسی، و دیگر دانشجویانی که علم سیاست را به صورت درسی فرعی و جنبی در رشته خویش میخوانند قرار گیرد[1]». |
و میگوید:
«در مقدمهی پنجاتنترا آمده است که هرکس این کتاب را از بَر فرا گیرد یا داستان آن را ازداستانسرایان آموخته و با آنها آشنا گردد اگر سلطان عرش هم دشمن وی باشد زندگیش با شکست اندوهناک آلوده نخواهد شد ... ... این کتاب توفیقی بینظیر به دست آورده و در انگلستان به طبع رسید و برای تعلیم زبان فارسی به اتباع هند و انگلستان مورد استفاده قرارگرفت و از آنپس نیز در هندوستان بارها چاپ شد و به لهجههای مختلف هندی و افغانی و گرجی و تمام زبانهای عمده اروپایی ترجمه شد ... حسینِ واعظ، انوار سهیلی را در آغاز قرن دهم هجری نوشت. در نخستین نیمهی همین قرن در زمان سلطنت سلطان سلیمان اول امپراتور عثمانی کتاب حسین توسط علی چلبی معلم مدرسهی مراد دوم در اندرینوپل به زبان ترکی ترجمه شد. علی این ترجمه را به سلطان سلیمان تقدیم کرد و شاید به همین مناسبت آن را «همایون نامه» نامید. گویند علی به پاداش این خدمت به شغل قضای بروس brusse منصوب شد واین شغل یکی از مشاغل دولتی بسیار مهم امپراتوری عثمانی بود ... همایون نامه از طرف سلطان سلیم اول، به لویی چهاردهم امپراتور مقتدر فرانسه اهدا و به دستور این پادشاه به زبان فرانسوی ترجمه شد و لافونتن برای سرودن منظومههای خویش از آن بهرهی فراوان برد و به سبب همین اقتباس نام همایون نامه و افسانههای بیدپای حکیم در ممالک اروپا بلند آوازه شد. ژان دو لافونتن در مقدمهی یکی از کتابهای افسانه خویش مینویسد: «من فقط به منظور حق گزارای میگویم که قسمتی از افسانههای خویش را مرهون بیدپای حکیم خِرَدمند هندو هستم. مردم این کشور او را خیلی قدیمتر و اصلتر از ازوپ میپندارند. اگر ازوپ نیز خود در زیر نام لقمان حکیم پنهان نشده باشد.» ... اما مامون دربند قصههای کـلیله و دمنه نبوده است و فقط با حکمت و اندرزی که از آن قصص به دست میآید کار داشته است ... ازاین گذشته مامون در ترتیب و تدوین پندها و حکمتها متابعت ترتیب اصل کتاب را نیز نکرده است، بلکه آنها را برحسب موضوع مرتب ساخته، یعنی ابتدا تفکرات راجع به عاریتی بودن زندگانی دنیایی و فانی بودن این وجود جسمانی را در پی یکدیگرآورده است و سپس آراء راجع به وظایف و دانستنی های سلطان (یعنی حکومت و اولیای امور) را آورده بعد از آن آنچه را که برای وزراء و اصحاب سلطان دانستن آن لازم است...[2]» |
عباسعلی عظیمی در شرح حال و آثارابن مقفع نوشته است:
«... و بهرام چوبین هرگاه در منزلی فرود میآمد آن کتاب را میخواند و در تمام آنروز به مطالعه آن مشغول بود و خسرو پرویز به دایی های خود (بندویه) و (بسطام) میگفت من هیچگاه از بهرام واهمه نداشتم همچون امروز زیرا که خبریافتم کتاب کـلیله و دمنه را مطالعه میکند. زیرا این کتاب موجد رای و اندیشه بلند میشود (اخبار ال...دینوری ص 89)[3]». |
در شاهنامهی فردوسی نیز آمده است که :
چون کارآگاهان به خسرو پرویز گفتند: « او [بهرام چوبین]، به آیین شاهان میرود و پیوسته کُراسهی دِمنه میخواند. خسرو گفت: بدان که ما را کاری دراز در پیش است. دیگر از این پس با اندوه و رنج یار گشتیم[4]»
|
در ستایش و چگونگی آوردن کلیله از هند در شاهنامه آمده که:
نگه کن که شادانِ بُرزین چه گفت |
| بدانگه که بُگشاد راز از نِهفت: |
انزابینژاد، دراین باره، چنین نوشته است:
«... شیخ ابراهیم الیازجی میگوید: «هیچ کلمه و حرفی در آن نوشته نشده مگر آنکه به قصد بیان حکمتی بوده تا بدان برعقل و خِرَدمندی بیفزاید و سیرت و سریرت آدمی تهذیب یابد...این کتاب از معدود گنجینههای مشرق زمین، نه، حکمت نوع بشراست » (تاریخ ادبیات زبان عربی). گویند سهل ابن سرخسی – معروف به ذوالریاستین مقتول درسال 203– پیش ازآنکه اسلام آورد، روزی قرآن میخواند، یکی از دوستان پرسید: چون یافتی قرآن را ؟ فضل گفت: خوش چون کـَلیله. (سبک شناسی 1-205)[7]». |
آنچه در بالا آمد، تنها بخشی از نوشتههاییاست که درستایش کـلیله ودمنه گفته شده است. افزون بر اینها، سرودههای بسیاری نیز دراینباره هست که نمونههایی از آن، سخنان فرزانه بزرگ توس در شاهنامه و گفتارِستارهی درخشانِ بلخ وایران و روم، دربارهی کـلیله ودمنه در مثنوی معنویاست، مانندِ:
«گفت دانایی برای داستان |
| که درختی هست در هندوستان |
ستایشهایی که نامدارانِ دانش و فلسفه از کلیله و دمنه کردهاند، بسیار بیش از آن میباشد که در اینجا آمده است[9]».
دربارهی اینکه «کلیلهودمنهی پاک» از روی کدام کلیله بازنویسی شده و چرا؟ باید گفت:
تا آنجا که در توان این نگارنده بود، هر کلیله و دمنه یا نوشتهای که در پیوند با کلیله و دمنه به دستم آمد خواندم، و چون گمان میکردم که نامدارترین کلیله و دمنهای که در میان مردم و استادان و دانشجویانِ ادبِ پارسی هست، کلیله و دمنهی بهرامشاهی میباشد، آنرا پایهی پژوهشهایم گذاشتم و کوشیدم تا به جز دو بخشِ دیباچه و پایانِ کـلیلهی بهرامـشاهی كه درستایشِ فرمانروایان نوشته شده بود، دیگر بخشهای آن را بدون اینکه چیزی از آن بکاهم، بازنویسی کنم.
و در پاسخ به، چرا واژهی پاک به کلیله ودمنه، افزوده شده است؟ میگویم:
از نگاهِ نگارنده، ما یک فارسی داریم و یک پارسی.
فارسی آناست که امروز در میان مردم کوچه و بازار میشنویم و نوشته و سرودههای نو و کهنیاست که میخوانیم. این فارسی آمیختهایاست از زبانِ ناب پارسی و واژگانِ ناایرانی؛ به ویژه واژههای تازی. چه آنهایی که از ریشه و بُن تازیاست همچون، «عرب»، «اصل»، «نسب»؛ و چه آنهایی که ریشهی پارسی دارند ولی تازی شدهاند؛ مانندِ واژهی «فارسی» که چون تازیان «پ» نداشتهاند «پارسی» را «فارسی» کرده و امروز ما به جای دستورِ زبان پارسی، در دبستان و دانشگاه میگوییم و مینویسم «دستور زبان فارسی». گونهی دیگرِ زبان کنونی، پارسی است، که در آن هیچ واژهی ناایرانی بهویژه، تازی، یافت نمیشود و آنرا، پارسی بیغش، پارسیِ ناب، پارسیِ سره و پارسیِ پاک میخوانند و چون بازنویس کننده، گمان میکند زیباترین نام در میان این چهار واژه، پارسیِ پاک است آنرا در پیِ بازگردانِ کلیله و دمنهی خود آورده و نامِ «کلیله و دمنهی پاک» را بر این نوشتار گذاشته است.
در پاسخ به اینکه، چرا بازنویسیِ کلیله و دمنهی پاک این چنین زمانبر شده است؟
کلیله و دمنهی پاک دوبار نوشته شد. یک بار به نامِ «پنجاه و پنج داستان کوتاه و بلند کلیله و دمنه» که از سال 1375 تا 1379 به درازا کشید و در پایانِ سال 1379 پروانهی چاپ گرفت و به انتشارات سپرده شد و چون چنانکه شایستهی این نام باشد، نبود، از چاپ آن خوداری گردید. بار دوم، به نامِ «کلیله و دمنهی پاک» به بازنگری و بازنویسی پنجاه و پنج داستان پرداخته شد و در سال 1398 به پایان رسید و «ثبت آثارمکتوب» شد و این شد که هست.
ناگفته نماند که در میان سالهای 1375 تا ،1398 نگارنده چند کار دیگر را نیز نوشت که آنها چیزی نزدیک به 6 - 7 سال زمان گرفتند؛ ولی، بیشترین زمان از آنِ کلیله و دمنهی پاک بود، که میتوان گفت، بیش از 15-16 سال کار بُرد.
پاسخِ این پرسش که، آیا نیاز بود بازنویسیِ کلیلهی پاک اینهمه به درازا بکشد؟ این است که: چون باورِ بازگردان کننده این بود که میخواهد یک شاهکار را بازگردان کند، همهی توان و زمانِ خود را به کار بست تا کاری در خور آن شاهکار انجام دهد و بازنویسی او، چنان باشد که اگر، آفرینِ ادب دوستان را به همراه نمیآورد، دستکم، سپری برای تیرِ تیزِ خردهگیرانِ بدخواه داشته باشد و از همینرو، چند چیز را برای خویش بزرگ خواند و برای انجام آنها با همهی توان کوشید.
نخست: از درونمایهی کلیله و دمنه کاسته نشود و از سخنانِ گهربار آن کم نگردد، چرا که بیش از آن که کلیله و دمنه برای زیباییاش ماندگار شده باشد، برای درونمایهی ارزشمندش پایدار مانده است.
دوم: کلیله ودمنه، از زندان واژگان ناآشنا بیرون آورده شود تا به جز استادان و دانشجویان و پژوهشگران، دیگران نیز بتوانند از این گنجِ گران بهرهمند شوند.
سوم: به پارسیِ پاک نوشته شود تا افزون برنمایشِ زیبایی و تواناییِ زبان پارسی، نشان دهد که این زبان اگرچه توان گرفتن و درآمیختن با زبانهای دیگر را دارد ولی، بدون یاریِ زبانِ بیگانه، به ویژه، تازی، نیز میتواند زیبا، شیوا و رسا باشد.
چهارم: این کار کهن، باید به گونهای گرانسنگ، زیبا، رسا، آهنگین و باشکوه نوشته میشد و دراین راه، اگر به جای 15 سال 30 سال و بیشتر هم زمان میگرفت، بایسته و شایسته بود.
و سرانجام: این کار بیش از پنجاه بار بازنویسی شد و اینهمه بازنویسی، بازگردان کننده را نه اینکه خسته و دلزده نکرد، که هربار چیزی تازه در آن یافت و پندی نو از آن آموخت و همین پند واندرزها و دیدهای نو زمینهای را فراهم ساخت تا به آسانی بیش از پانزده سال، روزی بیش از هشت تسو(ساعت) به کارِ کلیله و دمنهی پاک بپردازد؛ تا این شود که میبینید.
امید است همچنانکه نویسنده از نوشتن این دفتر خسته نشد و هربار چیزی تازه در آن یافت و پندی نو از آن آموخت، خواننده نیز از خواندن آن سود ببرد و پندو اندرزهای آنرا در زندگی به کار بندد.
[1]- دربارهی کلیله ودمنه، 1395/9.
[2]- دربارهی کلیله و دمنه 1349 / 29- 111-120- 190- 196- 226- 229- 231- 237.
[3]- شرح حال و آثارابن مقفع. دکتر عباسعلی عظیمی، انتشارات فرخی، 2535، رویه 241.
-[4]شاهنامه فردوسی به نثرپارسی سره، میترا مهرآبادی، نشر روزگار، چاپ اول، 1376، رویه 544.
[5]- شاهنامه فرودسی، به تصحیح پرویز اتابکی، چاپ اول. نشر فرزان، چاپ اول، رویه 715.
[6]- شاهنامه فردوسی، پیرایش جلال خالقی مطلق، انتشارات سخن، چاپ اول، 1394.
[7]- گزیده کلیله و دمنه، دکتر رضا انزابی نژاد، نشرجامی، چاپ سوم، رویه 31 و22.
[8]- مثنوی معنوی، انتشارات طلوع، دفتردوم سرودههای شمارههای 3701 تا 3740.
[9] - کلیله و دمنهی پاک، دفتر دوم، بخش «در ستایش کلیله و دمنه».
برشاخ امید اگر بری یافتمی......برچسب : نویسنده : 1-farhang بازدید : 131